کد مطلب:42003
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:25
معمر بن عباد سلميكيست؟
كنية او ابو عمرو استاد بشر بن معتمر و هشام بن عمرو و ابوالحسين مدائني بود و در مناظره دست توانايي داشت. قاضي عبد الجبار مينويسد: هارون الرشيد هر نوع مجادله در دين را ممنوع ساخت و متكلمان را از هر گونه بحث كردن باز داشت. روزي به وسيلة يكي از پادشاهان «سند» نامهاي به او رسيد كه در آن نامه آمده بود : تو رئيس قومي هستي كه از در انصاف وارد نميشوند و مقلد ديگرانند و پيروزي آنها به وسيلة شمشير است. اگر واقعاً بر دين خود اطمينان داري، كسي رابه سوي من اعزام كن تا با او به مناظره بپردازم. اگر تشخيص دادم كه آيين تو حق است، با كساني كه با من هستند پيرو تو ميشوم.
رشيد يكي از قاضيان بغداد را به سند اعزام كرد. او به حضور ملك رسيد. در كنار او يك نفر از سمني ها نشسته بود و گويا او ملك را به نگارش نامه به هارون وادار ساخته بود. ملك سند قاضي را به احترام پذيرفت و در بالاي مجلس نشانيد، به مرد سمني دستور داد كه با او مناظره كند كه اينك مناظرة او را به صورت فشرده نقل ميكنيم:
سمني: از خداي خود خبر بده، آيا قادر و تواناست يا نه؟
قاضي مسلمان: بله قادر و تواناست.
سمني: آيا او قادر است مانند خود را خلق كند؟
اين مسأله مربوط به علم كلام است و بحث دربارة آن بدعت است و اساتيد ما اين علم را تحريم ميكنند.
پادشاه: ياران و استادان تو چه كساني هستند؟
قبل از آنكه قاضي پاسخ بگويد، سمني رو به پادشاه كرد و گفت: من قبلاً به تو گفتم كه اينها افرادي جاهل و مقلد هستند و در ساية شمشير پيش ميروند.
در اين هنگام ملك به قاضي دستور داد كه به بغداد برگردد و نامهاي نيز به هارون الرشيد نوشت و در آن چنين آورد: باب مكاتبه را من گشودم و هنگام نگارش نامه به آنچه از شما براي من نقل ميكردند اطمينان نداشتم. اكنون در حضور اين قاضي كه شما فرستاديد، براي من يقين شد و جريان مناظره را در نامه شرح داد.
نامه به دست رشيد رسيد، سخت ناراحت شد و گفت: آيا دين اسلام كسي را ندارد كه از آن دفاع كند؟ اطرافيان رشيد گفتند: چرا مدافعان، همانها هستند كه آنها را از مناظره ممنوع ساختي و گروهي را زنداني كردي. هارون گفت آنان را از زندان بيرون بياوريد. وقتي همگي در محضر رشيد جمع شدند، رشيد سؤال آن سمني را مطرح كرد و گفت: دربارة اين سؤال چه ميگوييد؟ جواني در ميان آنان قبل از همه پاسخ داد: آفريدن مثل خداوند محال است، زيرا مخلوق حادث ميشود و حادث نميتواند مانند قديم باشد. پس درست نيست كه بگوييم: آيا ميتواند مثل خود را خلق كند يا نميتواند؟ همچنان كه درست نيست بپرسيم: آيا ميتواند خود را عاجز و ناتوان و جاهل و نادان سازد؟
هارون الزشيد ذوق زده شد و گفت: همين جوان را براي مناظره بفرستيد. اطرافيان رشيد گفتند: اعزام اين جوان صلاح نيست. ممكن است سؤالات ديگري نيز مطرح كنند. سرانجام اتفاق نظر پيدا كردند كه معمر بن عباد سلميرا بفرستند. هنوز معمر به «سند» نرسيده بود كه جاسوسان ملك او را از اعزام چنين فردي آگاه ساختند. سمني از ترس اينكه مبادا محكوم شود به دست و پا افتاد، زيرا قبلاً پاسخ را شنيده بود. سرانجام از طريق عوامل خود او را مسموم كرد و او در سرزمين غربت درگذشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/31ـ 33)
: استاد محقق جعفر سبحاني
فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامي ج 4
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.